جدول جو
جدول جو

معنی خوش آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

خوش آوردن
(چَ دَ)
خوب آوردن. موافق میل آوردن. کارها بر اثر تقدیر موافق. (یادداشت مؤلف) ، تملق کردن. تملق گفتن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خوش آوردن بکسی، طبق میل او گفتن. تملق گفتن. برای تملق او گفتاری یا کرداری را بجای آوردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ بَ اَ نِ / نَ دَ)
خوب آمدن مهره در بازی نرد. کنایه ازهر موافق میل آمدن حادثه ای. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ وَ)
آنکه خوب می آورد. آنکه تقدیر با او موافق است. آنکه قضا او را مفید است و هرچه او را پیش می آید نیکوست
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
عرق کردن. عرق کنانیدن. (ناظم الاطباء). ادرار عرق. (یادداشت بخط مؤلف) ، به عرق کردن داشتن.
- خوی آوردن تب،تبی که به عرق کردن رسیده باشد. عرق کردن در تب. (یادداشت بخط مؤلف). تملل. (منتهی الارب) ، شرمسار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ تَ)
لذاذ. لذاذت. (تاج المصادر بیهقی) ، خوب خوردن. کنایه از در رفاه زیستن. در نعمت و خصب روزگار گذاشتن. عشرت کردن. در لذات عمر گذراندن:
اگر خواجه بود یا نه تو در قصر
بباش و آرزوها خواه و خوش خور.
فرخی.
هر روز آنچه بایست همی فرستاد و ندیمانش... و مطربان و کنیزکان و غلامان گفتا تو خوشخور. (تاریخ سیستان). پس امیری سیستان یافت در روزگار خوش خورد و با مردمان نیکوئی کرد و نام نیکو از او بماند. (تاریخ سیستان).
درم در جهان بهر خوش خوردن است
نه ازبهرزیر زمین کردن است
زری را که در گور کردی بزور
چو گورت کند سر برآرد ز گور.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
نوشیدن خون، زحمت بسیار کشیدن، اندوه بسیار خوردن غصه خوردن، یا خون خود را خوردن، بسیار عصبانی شدن، یا خون خونش را خوردن، بسیار عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک آوردن
تصویر خشک آوردن
سکوت کردن بسبب اعراض و بیحوصلگی سخن نگفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر آوردن
تصویر خبر آوردن
سخن چینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم پیوستن دو چیز (مخصوصا دوفلز) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن، عصبانی شدن ناراحت گردیدن: (این قدر جوش نخورخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور آوردن
تصویر زور آوردن
زور دادن فشار آوردن، تعدی کردن ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی آوردن
تصویر روی آوردن
متوجه شدن، توجه کردن، رو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزش آوردن
تصویر پوزش آوردن
پوزش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی آوردن
تصویر روی آوردن
اکاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ليغلي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
Boil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
bouillir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ต้ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
кипятить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
кип'ятити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
gotować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
沸腾
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ferver
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
bollire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
koken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
hervir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
mendidih
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ابالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ফুটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kuchemsha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kaynamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
沸かす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
לרתוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
उबालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
끓이다
دیکشنری فارسی به کره ای